هدایت
تصور کنید زنی که هنوز میانسال نشده، مادر سه فرزند، نیمههای شب از خواب با تکان یکی از پسرانش بلند شود و بشنود، “بابا مرده.”
آن زن گیج و منگ از شنیدن چنین کلامی، برخیزد و به اتاق دیگر برود و ببیند که شوهرش روی زمین افتاده، پایش را بگیرد و حس کند هنوز گرم است. به پسرش بگوید، “بابات سکته کرده.” بعد پسر بگوید، “کارون هم کشتند.” سپس زن به طرف طفل ۹ سالهاش که در گوشه دیگر اتاق افتاده بنگرد و باورش نشود که تن پسر خردسالش با ضربات چاقو دریده شده. در خیال مجسم کنید که زن به آنسو برود و سینه شکافته شده، صورت خون آلود که در دهانش پر مو باشد و در دستانش نیز، در برابر وی روی زمین افتاده باشد.
اگر شما بودید، چه میکردید؟ زن جیغ زنان به بیرون میدود، و کفشهای پسر کارد آجین شده اش را میبوید. زنی که در ۲۰ سال آینده باید دو پسر دیگرش را که با چنین ترمایی روبرو شدهاند را در محیطی امنیتی و در زیر نگاههای مشکوک و شایعاتی که قاتلان در شهر برایش ساختهاند بزرگ کند.
بله این زن، روحانگیز سلطانینژاد، همسر حمید حاجی زاده، از اولین قربانیان قتلهای زنجیرهای، است که پسرش کارون ۹ ساله نیز قربانی این صبوعیت جلادان حکومت اسلامی شد. این یکی از شیوههای حذف مخالفان بود که ممکن است در مخیله یک انسان نرمال نگنجد. اما چرا، این یک رویداد واقعی است. پاسداران و جنایتکاران با حکم قرآن و نام اسلام در طول ۴۵ سال گذشته چنین نقشههایی را طرح و اجرا کردند. به همین خاطر است که روحانگیز همه انسانها را یک قاتل احتمالی میداند. چرا نداند؟ وقتی که به عینه دید که موجوداتی در شکل انسان با پسر و همسرش چنین کردند.
بله، جنایت در همه جا اتفاق میافتد. اما چنین جنایاتی توسط آدمخواران اسلامی حاکم بر ایران، مهر و نشان خاصی دارند. این جنایات سیستماتیک است، با طرح و نقشهای از قبل بوقوع میپیوندد. اتفاقی نیست. اینطور نیست که سارقی اتفاقی صاحبخانه را بکشد، یا در یک نزاع خیابانی کسی، فرد دیگری را از پای در بیاورد. حتی جنایتکاران حرفهای در دنیای غرب برای خود پروتکل خاص خود را دارند که اساسا قابل مقایسه با چنین نشان و مهر اسلامی نیست.
آنچه که جنایتکاران حماس در روز هفتم اکتبر بر سر افراد غیر نظامی در آنسوی فنسها، در خانههای اسرائیلی آوردند، همین مهر و نشانی را دارد که بر سر ما در ایران بر سر مخالفان و حتی مردم عادی روا داشته میشود. شبه نظامیان حماس هم با نقشه و طرح قبلی وارد شدند، گلو بریدند، با کارد و چاقو سینه دریدند، شلیک کردند و کشتند و گروگان بردند. بلافاصله ممکن است گفته شود، خوب آنها هم بر سر غیرنظامیان در غزه بمب میریزند و میکشند. بله، جنایت قابل دفاع نیست، آنهم محکوم است. اما در اینجا سخن از نوع جنایاتی است که مهر و نشان خاصی دارند. همان نشان و شیوهای که ما در ۴۵ سال گذشته دیدهایم و با آن آشنا هستیم چرا که بر ما روا داشته شده و با پوست و گوشت خود آن را حس کردهایم. محکوم نکردن این نوع جنایت برای ما ایرانیان با هر بهانهای شرم آور است.
فریب – شعری از حمید حاجی زاده
من فکر می کنم که گریز پرنده ای،
برهان روشنی است!
اسیران باغ را
برهان روشنی است!
که صیاد،دام را:
بگشوده بر بلندای هر شاخه درخت
برهان روشنی است که:
مردن ز ماندن است
زیرا:ز یک پرنده،چمن پر پرنده نیست
پرواز یک پرنده فریبم نمی دهد
در دور دستِ سرد افق هایِ بیکران
-وقتی که فوج فوجِ غریب پرندگان،
در خانه های آز
اسیر صداقتند.
گیرم که یک پرنده در آن اوج آسمان
بگشوده بال نازوگریزد به دور دست
باور کنم پرنده ها همه پرواز می کنند؟
باور کنم دوباره قفس ها شکسته است؟
فریاد یک پرندۀ معصوم در کویر
در گوش من، ترانۀ تسلیم و نیستی ست
زیرا که چشم کور طبیعت به روی او
بسته است باغ را.
پرواز یک پرنده فریبم نمی دهد!
حتی اگر به شاخه سروی نشسته است
چون فکر می کنم که قفس را نبوده جای
یا این پرنده فکر پریدن نداشته است.
وقتی که یک پرنده در اعماق آسمان
آزاد می پرد
من فکر می کنم که اسارت همیشه هست!
*نظرات ارائه شده در اینجا و مقالات دیگر در “صفحات دیگر” از آنِ نویسندگان آن است.