فرمانده آمریکایی حفاظت اشرف: گزارشها در باره مجاهدین بر پایه شایعات است

April 19, 2011

سرهنگ مارتین، فرمانده نیروی آمریکایی حفاظت از کمپ اشرف طی سالهای ۲۰۰۵ ـ ۲۰۰۶ در کنفرانس واشینگتن در روز پنجشنبه ۱۴ آوریل (۲۵ فروردین ۱۳۹۰)، که به دنبال حمله به اشرف تشکیل شده بود، شرکت و سخنرانی کرد. وی در این کنفرانس بر پایه تجربه و شناخت خود از مجاهدین طی مدتی که در اشرف مأموریت داشت، نکات قابل توجهی در باره برخوردهای خصمانه و غلط وزارت خارجه آمریکا با مجاهدین مطرح کرد،


از جمله وی گفت یکی از کارمندان وزارت خارجه اطلاعات حساسی از قرارگاه را به موفق الربیعی، مشاور امنیتی مالکی داده و او این اطلاعات را به رژیم ایران رد کرده است. خلاصه سخنرانی وی را در این کنفرانس از نظرتان می گذارنیم.
سرهنگ مارتین، در ابتدای این سخنرانی گفت: من امروز غافلگیر شدم و نمی دانستم که دوستان من در اشرف این جلسه را تماشا خواهند کرد. پس اجازه بدهید به نوبه خود به آنها سلام کنم و امیدوارم از من بپذیرند.
وی گفت: من اخیرا مقاله ای را منتشر کرده ام به نام «حبس شده در سیاست».
برخی اوقات از من سؤال می شود که چرا درگیر موضوع مجاهدین خلق هستم. در پاسخ همیشه برمی گردم به موضوع هدفی که جنگجویان برای آن مبارزه می کنند. خیلی اوقات از من سؤال می شود که ما به خاطر چه هدفی می جنگیم؟ برای کشور؟ برای قانون اساسی؟
آنگاه وی افزود: ما حق اجتماعات و حق آزادی بیان را که امروز از آن برخورداریم و بهره مند هستیم. ما پیروان بسیار بدی برای ژنرال واشینگتن و پدران بنیانگذار آمریکا خواهیم بود، اگر ما امروز قدم به پیش نگذاریم و نگوییم که اقدامی از اساس اشتباه در جریان است و قدمی برای اصلاح آن برنداریم.
وقتی من به اشرف پا گذاشتم ۳۵۰۰ تن در آنجا مستقر بودند. آنچه دیدم یک مجموعه زیبا در قلب صحرای هموار بود. پارک، دریاچه و آب داشت. من هر وقت که با مجاهدین بودم آب آشامیدنی آنها را می نوشیدم چون آب بطری خیلی تمیز و سالم نبود. من همچنین بیمارستانی را دیدم که کارآیی بالایی داشت و همچنین تأسیسات ژنراتور در آنجا یافتم.
آنچه بیش از هرچیز برای من جلب توجه می کرد مسجد اشرف بود. زیرا اگرچه این مسجد مثل سایر مساجد شیعیان دارای مناره دوقلو بود اما در عین حال همه افراد آزاد بودند، وارد آن شوند. اهل سنت و شیعیان در کنار هم نماز می خواندند. آمریکاییها هم می توانستند به آنجا وارد شوند. یعنی ساختمانی بود که همه ما می توانستیم وارد آن شویم. این بیانگر یک جامعه مترقی بود.
اگر عراق بخواهد پیشرفت کند و کارهای عالی انجام بدهد باید اول نزد ساکنان اشرف برود و از آنها بیاموزد که چگونه می توان در صحرا یک مجموعه زیبا ساخت.
تجربه من از آنجا این بود که ساکنان به خوبی غذا می خوردند و به خوبی لباس می پوشیدند و آزاد بودند که بیایند و هر وقت ما از مجموعه آنها بازدید می کردیم با ما حرف بزنند. ما حداقل یک بار در هفته و گاهی اوقات بیشتر از آنجا بازدید می کردیم.
برخی شبها من به یکی از نقاط نگهبانی آنها می رفتم و فقط می نشستم و در حالیکه از نوشیدن اشرف کولا لذت می بردم با ساکنان حرف می زدم.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که من طی مدتی که در اشرف بودم به آن برمی خوردم، متأسفانه حضور افراد وزارت امور خارجه خودمان در آنجا بود. این چیز سری نیست و کاملاً شناخته شده است که وزارت امور خارجه بهترین افراد خود را به اشرف نمی فرستاد بلکه کارکنان رده دوم یا سوم را می فرستاد.
ما هنوز تا همین امروز هزینه این نوع رویکرد را می پردازیم. یکی از کارکنانی که مشخصاً ماموریتش معطوف به اشرف بود رویکرد بسیار خصومت آمیزی داشت و گزارشهایی می نوشت که از اساس اشتباه در می آمد. و من بسیار آزرده خاطر شدم وقتی فهمیدم که او اطلاعات حساسی را از آنجا به مشاور امنیت ملی وقت عراق، ربیعی منتقل می کرد و ربیعی هم مستقیم به رژیم ایران می فرستاد.
من همچنین در جریان همکاریم با وزارت امور خارجه دریافتم که آنها روال تدقیق نداشتند و فقط از اطلاعات خام استفاده می کردند. وقتی من به آمریکا بازگشتم به ژنرال گاردنر تعهد شخصی دادم که اگرچه مجدداً به کار در پنتاگون موظف شده بودم اما به وزارت خارجه خواهم رفت و در این رابطه فعالیت خواهم کرد.
من به او تعهد دادم که در رابطه با این موضوع فعالیت خواهم کرد. وقتی به وزارت امور خارجه مراجعه کردم فهمیدم افرادی که روی پرونده اشرف کار می کنند ابداً هیچ آگاهی در مورد اشرف نداشتند. باید خودم به آنها عکسهای مختلف و تصاویر رهبران اشرف را نشان می دادم. یعنی در واقع باید یک آموزش بسیار ابتدایی در مورد اشرف به آنها می دادم.
ما همچنین به موضوعاتی از قبیل دعاوی در مورد کشتار کردها پرداختیم. من به آنها اسنادی را ارائه دادم حاوی گفته های آقای هوشیار زیباری که مسئول بخش روابط بین المللی حزب دموکرات کردستان بود و گفته بود که مجاهدین در این رابطه هیچ دخالتی نداشته اند. وزارت خارجه بغداد نیز آن را تأیید کرد. او (هوشیار زیباری) مجدداً گفت که آنها دخالتی نداشتند.
اما گزارش بعدی از وزارت خارجه که منتشر شد باز ادعا کرد مجاهدین در این رابطه سهیم بوده اند. بنابراین کار کردن با افرادی که اصلاً با هم حرف نمی زدند و همه اطلاعات خود را بر اساس شایعه تنظیم می کردند بی اندازه برای من دردناک و ناراحت کننده بود. گزارشهای اطلاعاتی تنظیم می شد و آنها دائم به من می گفتند که ما مدارک محرمانه داریم. من به وزارت امور خارجه پیشنهاد کردم که پس اجازه بدهید با هم آنها را مرور کنیم. من خودم اجازه دیدن مدارک محرمانه را در سطح خیلی بالا دارم و می توانم مطالب بسیار سری را رویت کنم. دیگر چه چیز بیش از این می خواهید؟ آنها گفتند نمی توانیم به شما نشان بدهیم. گفتم پس چطور می خواهید آنها را تدقیق کنیم؟ بنابراین ما هیچ وقت نتوانستیم آن مدارک را ببینیم که صحت آنها را تائید کنیم.
ما باید رابطه بی پرده یی با وزارت خارجه در این رابطه داشته باشیم. شما باید نشان بدهید که چه چیزی در دست دارید. اگر این کار را نکنید فرض ما این خواهد بود که شما اطلاعات خود را برپایه شایعات تنظیم کرده اید.
یکی از شایعات جدی که ما دریافت کردیم از همین مامور وزارت امور خارجه بود که لحظاتی پیش به او اشاره کردم. او گفت آنها دارند عراقیها را عضوگیری می کنند و آموزش می دهند تا دست به عملیات تروریستی بزنند.
وقتی به ما اسم ساختمان و مختصات آن را دادند، من به آن مجموعه در اشرف رفتم و کارگران عراقی را یافتیم که در طول هفته در آنجا می ماندند چون اگر هر روز آنجا را ترک می کردند جوخه های مرگ آنها را شناسایی می کردند و می کشتند. این کارگران چک خود را آخر هفته به منزلشان می بردند و بعد دوباره برمی گشتند. آنها فقط کارگران محلی بودند. همین.
من دیدم که آنها دائم من را به جستجوی به اصطلاح «آتش روباه» می فرستند و هر بار که من به دنبال منبع می رفتم تا نور را پیدا کنم، به تاریکی بر می خوردم. من از این واهمه دارم که تمام گزارشهای وزارت خارجه بر این پایه باشد.
بگذارید به شما همین الان بگویم که نمی توان به دولت مالکی اعتماد کرد. ما دائما بازداشتگاه مخفی در عراق کشف می کردیم از جمله در وزارت کشور. یک بار کاروان نظامی ما در یک ایست بازرسی عراقی مورد حمله قرار گرفت و من دیدم که مأمور پلیس سریع دوید و پنهان شد. آنجا بود که فرمانده ما فهمید در میان رگبار است و فورا جنگ شروع شد.
اخیراً مالکی به تظاهرات شیعیان و سنیها در بغداد حمله کرد. سربازان او مجهز به اسلحه، چاقو، قمه و چماق بودند و به تظاهرکنندگان حمله می کردند.
به این دولت نباید اعتماد کرد که دست به کار صحیح بزند. از دولت مالکی توقع چیزی بهتر از این در رابطه با مجاهدین نمی توانیم داشته باشیم. بنابراین من خطاب به هیلاری کلینتون می گویم که تعهدات و وعده های مالکی را وقتی می گوید نگران نباشید ما کار صحیح را انجام می دهیم، اصلاً جدی نگیرید.
ما باید عمل کردن بر پایه شایعات را متوقف کنیم و دیگر با اتکا به شایعه دائم تکرار نکنیم که مجاهدین فلان کار را کردند.
وقتی حقایق روشن شود این شایعات فورا محو می شود. مرا به یاد فیلم قدیمی جان وین به نام «مردی که لیبرتی والانس را کشت» می اندازد که می گفت وقتی افسانه یک واقعیت می شود، افسانه را تبلیغ کن.
متأسفانه وزارت امور خارجه به استفاده از شایعات به عنوان حقیقت ادامه می دهد و همان شایعات را منتشر می کند.
همانطور که در ابتدای صحبتم گفتم، اجداد ما ابزاری را برای ما به یادگار گذاشته اند تا با توسل به آن ابزار عملکرد خودمان به عنوان یک ملت را بسنجیم.
ما باید اکنون دست به کار شویم تا از ادامه چنین اشتباهی در تاریخ مان جلوگیری کنیم. ما در گذشته اشتباه کرده ایم. برده داری، نحوه رفتار با سرخ پوستان و نحوه برخورد با ژاپنیهای آمریکایی همه اشتباه بوده اند.
حالا بگذارید این اشتباه را به طور خاص قبل از اینکه در تاریخ ما تا ابد ثبت شود جبران کنیم. تا به حال جان بسیاری از انسانهای خوب به خاطر این اشتباه از دست رفته است. ما اکنون فرصتی داریم تا قدم به جلو بگذاریم و من از وزارت امور خارجه می خواهم که عمل درست اما سخت را به جای عمل غلط اما راحت انجام دهد.

Share Button

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *