می گویند که این حقایق را نگو شاید به معنی مخالفت با همبستگی ارزیابی شود. طلب کار که نیستیم، تا هر اندازه گفتند هم خوب است. الان که یک همدلی همگانی در محکومیت حمله به اشرف در میان ایرانیان و اشخاص و گروهها پدید آمده است، باید آنرا به فال نیک گرفت و از آن به عنوان آغازی برای ایجاد همبستگی ملی بر علیه رژیم استفاده کرد.
مثلا یک گروه اطلاعیه می دهد که در درجه اول تقصیر به گردن رهبری مجاهدین است ولی در ضمن ما محکوم می کنیم. آقا یا خانم، چرا محکوم می کنی؟ اگر تقصیر مجاهدین است چرا بیخودی نیروهای نظامی عراقی را محکوم می کنی؟ کار بدی نکردند، حتما همانطور که بی بی سی و رادیو فردا اعلام کردند، نیروهای مالکی از خودشان دفاع کردند و یا زمینهای کشاورزی شان را که بزور از سوی مجاهدین غصب شده بود، پس گرفتند.
آن دیگری سه چهارم مطلبش را بر علیه مجاهدین و افراد و رهبری اش به عنوان سکت و کالت و غیره می نویسد و در پایان می گوید کشتار را محکوم می کنیم. خواننده بعد از تمام کردن اطلاعیه ایشان فکر می کند که به یکسری شیطان و دیو حمله شده که اگر خونشان ریخته نمی شد، بهتر بود.
فرد دیگری بسیار محتاطانه وبا ترس و لرز در وهله اول نشان می دهد که هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارد و می داند که دوستانش برای محکوم کردن این عمل به او فحش می دهند اما چه کند که وجدانش نمی گذارد. آقا اگر دوستانت به تو برای این عمل انسانی فحش خواهند داد، تاکنون با افراد نابابی حشر و نشر داشتی و باید دوباره در مورد معیارهای دوستی با دیگران فکر کنی. در ضمن باور کن هیچکس حتی فکرش را هم نمی کند که تو مجاهد شده باشی. رژیم خوب می داند که در میان مخالفانش با کی طرف است.
اگر انتقادی به مجاهدین هست و یا اشکالی در برنامه و عمل و هر چیزشان وجود دارد، می توان در فرصتی دیگر(قبل از جنایت و یا بعدا)مفصل بحث و مجادله کرد. به جنازه های در حال خونریزی که روی زمین افتاده اند که نباید لگد زد.
فلان متولی حقوق بشر در مصاحبه اش کشتار اشرفیان را محکوم می کند و می گوید که دولت عراق مسئول است اما در پایان، صحبت از کرد کشی و شیعه کشی مجاهدین می کند و اینکه ممکن است در آینده ساکنان اشرف با چنین اتهاماتی نیز روبرو شوند. اکنون که ادعای مالکی و دباغ پس گرفتن زمینهای کشاورزی است، ایشان با این حرفش (انشاءالله ناخواسته) بر جرایم پرونده مجاهدین می افزاید.
بعضی دلسوزان در میان سرنگونی طلبان یا خودشان را گول می زنند یا ناخواسته آرزویشان را به عنوان حقیقت به دیگران عرضه می کنند. اصرار دارند از افرادی پیام حمایت یا محکوم کردن حمله به اشرف را بگیرند و یا حرفهای و نوشته های برخی را طوری تفسیر می کنند که با هیچ چسبی به رادیکالیسم به معنی تغییر تمامیت رژیم نمی چسبند. اینها نمی دانند که این افراد منافعشان در ادامه وجود همین رژیم است، حالا نه به این شکل احمدی نژادی و کمی معتدل تر. یعنی رژیمی که وحشیگری نکند و به شکل معتدلی دست به سرکوب بزند که البته آنوقت همه می دانیم که دیگر این رژیم جمهوری اسلامی نخواهد بود.
یکی میگوید که برای فلان برنده جایزه صلح نوبل ایمیل فرستاده و ایشان گفته که نزد رسانه های آمریکایی این کشتار را محکوم کرده و رسانه های ایرانی هنوز از ایشان نپرسیده اند. پیغام هم داده که اگر رسانه های ایرانی بیایند، ایشان محکوم می کند و در گزارش آینده به سازمان ملل به این موضوع اشاره می کند. آخر این چه سند محکوم کردنی است که برخی به آن دلخوشند؟ کدام رسانه آمریکایی؟ چرا اسم نمی برید؟ در کدام گزارش آتی می خواهید از این جنایات حرف بزنید؟ در کجا و کی دیده اید اینطور نقض حقوق بشر (آنهم به این شکل عریان) را محکوم کنند؟ این برنده جایزه صلح نوبل برای سلامتی ابراهیم یزدی به اتفاق جندین اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب دیگر به بان کی مون نامه می نویسد. چرا ایشان نمی تواند چند خط به رسانه هایی که میکروفونشان شب و روز جلوی ایشان است پیام محکومیت این جنایت که تاکنون به این شکل سابقه نداشته را بفرستد؟ ایشان برای خانم نسرین ستوده به ژنو سفر می کند (که البته جای قدردانی دارد) و اگر فلان اصلاح طلب دل درد بگیرد، ایشان اطلاعیه مطبوعاتی می دهد. فردی که به خاطر جایزه اش می تواند با جلب توجه بین المللی، جلوی حملات آینده را که احتمالش بسیار وجود دارد، بگیرد و سکوت می کند. خیر، این ایمیل دلیل شکستن سکوت نیست. ایشان باید به مقامات بین المللی وقوع یک کشتار احتمالی در آینده را فریاد بزند.
دوستان ساختار شکن باور کنید که با اصلاح طلبان و آنانیکه مجاهدین را شیطان و تروریست می دانند نمی توان همبسته شد