از سرزمینی دور به شما نامه میفرستم که قدر و منزلت تفکر پایینتر از همه جا و جد و جهد مستبدان در خفه کردن صدای نویسندگان و شاعران از همه جا بالاتر از سرزمینی که گلولهاش یک قرن پیش قلب میرزاده عشقی، شاعر بلندآوازه مشروطه را زد و از جایی که دو سال پیش دهان بکتاش آبتین شاعر را بست.
از سرزمینی با سلاخی بیش از ۸۰ نویسنده و شاعر و مترجم در قتلهای زنجیره ای و سالها زندان و شکنجه برای “قصه ای که هرگزمنتشر نشد “. (اشاره به کتاب سنگسار نوشته گلرخ ایرایی.) هیچ گاه زندان و شکنجهگاههای دولتهای مستبد در ایران خالی ازنویسندگان نبودهاند.
اما عزیزانم اجازه دهید به شما بگویم که با همه اینها ، اینجاشاعرانش همچنان در خیابان در کنار مردم سرود آزادی میخوانند. و دست در دست یکدیگر به امید روزگاری نو به استقبال گلولهها میروند و هنوز نویسندگانش از درون زندانها صدای رسای انقلابند. اما یادمان باشد که این روزها زنان ایرانی، پرچمدار جنبشی هستند که میخواهد برای آیندهای آزاد برای همه جامعه ایران، شعار زن، زندگی، آزادی را فریاد بزند. ما راوی دردهایی هستیم که خون از آن چکه میکند و امیدواریم که نوای آزادیمان را بزودی در کنار یکدیگر و در کتابهایمان با یکدیگر بخوانیم.