سخن سیاسی روز |
پنجاه روز از شروع انقلاب ۱۴۰۱ میگذرد. در این مدت دو نیروی روبروی هم، یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم و آزادیخواهان در یکسو و رژیم فاسد و خونریز در سوی دیگر، با یکدیگر چنگ در چنگ شدند. این رویارویی نابرابر که از سوی رژیم تمامی امکانات نظامی یک کشور، لایههای گوناگون و متشکل سرکوب و قصاوت بی نهایت مورد است قرار گرفته است، تا به امروز درسهایی به هر دو طرف آموخته است.
یکی از مهمترین آموزههای بدست آمده در این ۵۰ روز، درک این موضوع است که جمهوری اسلامی یک رژیم دیکتاتوری معمول نیست. این رژیم مانند حکومت شاه نیست که بسادگی (بطور نسبی) برچیده شود. این رژیم را باید سانتیمتر به سانتیمتر به عقب راند. این اوباشان پیکر شهیدان را همچون زندانیان میربایند، خانواده را برای دستگیری برادر یا خواهر جانباختگان قهرمان تهدید میکنند. اینها قدم به قدم با جنبش سرنگونی جلو و عقب میروند، میکُشند، دروغ میگویند، در شاهچراغ جنایت میکنند، خودی را برای مقاصد خود نفله میکنند. این جانوران درندهخو برای منافع و ماندگاری، حتی حاضر به بریدن سر امام حسین خود نیز هستند. این فاشیستهای مذهبی از فاشیستهای ملی گرا نیز خطرناکترند. باید فهمید که آنها هیچ قواعد انسانی، سیاسی، اجتماعی را رعایت نمیکنند.
در کنار خصوصیات ذکر شده در مورد رژیم حاکم واقعیات دیگری نیز وجود دارد. با وجود همه جنایات بی حد و حصر، جنایتکاران حاکم نقاط ضعفهای متعدد و فراوانی دارند و قابل شکست هستند. در این ۵۰ روز جوانان قهرمان و مردم جنگجوی آزادیخواه، این نقاط ضعف را تا حدی شناخته و از آن در صحنه عمل استفاده کردهاند. اولین تجربه این است که انتظار نتیجه زودرس، بسیار اشتباه است. احساسات و هیجان در مراحلی خوب و مفید است اما وقتی کار کمی به درازا میکشد، ابزار واقعی دیگری برای تمام کردن کار نیاز است. دومین تجربه اینست که این لحظه حساس بوجود آمده (momentum) که ریش آخوند-پاسدار در دستان پرقدرت انقلاب گیر کرده است، باید کار را تمام کرد. همانگونه که رژیم از دید منافع خود سر سوزنی عقب نمی نشیند چرا که میداند به جارو شدن تمامیتش میانجامد، جنبش انقلابی نیز نباید و نمیتواند قدمی به عقب بر دارد.
و اما سومین و بزرگترین درسی که انقلابیون در داخل و خارج از کشور آموختهاند، تشکل است. ما شاهد این هستیم که همه ایرانیان با مسئولیت، آنهاییکه با تمام وجود در مبارزه با رژیم پا پیش نهادهاند بنوعی متناسب با مکان، حرفه، نوع مبارزه و غیره، تشکلات خود را در سطوح مختلف بنها مینهند. مردمی که آمدهاند به کابوس ۴۴ ساله دیکتاتوری فاشیستی- مذهبی کنونی خاتمه دهند دریافتهاند که باید از طریق کار جمعی، بررسی فعالیتها و تصمیم برای حرکت بعدی قدم بردارند. این قهرمانان بسیاریند، مانند کسانی که در کف خیابان یکدیگر را یافتهاند، پزشکانی که در کشورهای مختلف زندگی میکنند، کارگرانی که در کارخانه هستند، معلمان و دانش آموزانی که روزانه مسئولان حزب اللهی را به چالش میکشند، جوانانی که در خارج از کشور بدنیا آمدهاند و اکنون خیابانهای شهرهای بزرگ غرب در تسخیر خود دارند، فعالین سیاسی در داخل و خارج، وکلا در داخل و خارج از کشور، گروههای ال جی بی تی کیو و … این لیست بلندی از مردم آزادیخواهی است که درک کردهاند تشکل، نیاز عبور از تعادل ظاهری بوجود آمده در عقب راندن نیروی سرکوبگر و دستگاه عریض و طویل آن پس از گذشت پنجاه روز اول است.
انقلاب هر روز با گامهای محکم به پیش میرود و بوجود آمدن تشکلهای گوناگون اقشار مردم در همه جا، همان پیچ و مهرههای دستگاه عظیم در حال تکمیل شدن است. شک نکنیم که این جمعیتهای متشکل در ادامه مسیر با هم هماهنگ شده، به هم پیوند میخورند و در نهایت همچون ماشینی قدرتمند از روی رژیم رد شده و آن را لِه میکند.